یاد آن روزی که بودم اولی
ناز و طناز و عزیز و فلفلی
شاه خانه بودم و با داد و دود
هر چه را میخواستم آماده بود
وای از آن روزی که آمد دومی
نق نقو و بد ادا و قم قمی
من وزیر گشتم و افتادم زجا
دومی به جای من گردید شاه
تا به خود آیم و خودداری کنم
سومی آمد و او شد خواهرم
دختری زیبا و خوش رو مثل ماه
من و داداشم کشیدیم سوز و اه
جای سبزی و گل در زندگی
سر رسید از گرد راه چهارمی
دیگر آن خانه برایم تنگ شد
سبزی گل در نگاهم سنگ شد
داشتم میکردم عادت ناگهان
پنجمی هم پا گشود بر این جهان
:: برچسبها:
شعر طنز"شیرین طنز"طنز ,
:: بازدید از این مطلب : 433
|
امتیاز مطلب : 65
|
تعداد امتیازدهندگان : 14
|
مجموع امتیاز : 14